ارادت:
پزشک معالج من در آلمان یک پروفسور اتریشی بود.میگفت:«من اهل سیاستم،تئوریسینم برای خودم نظریه میدم» با من خیلی صحبت میکرد.از این صحبتها خوشش می آمد.یک روزسرتا پای مرا عکس گرفتند تا هرچه شیء خارجی دربدن هست مشخص شود
پرسید چه قدر تیر وترکش خوردی.دربعضی جاها یکیش هم کافی است که طرف تمام کند تو چرا هنوز زنده ای؟
گفتم دکتر!حالا که این قدر خوش اخلاقی زودترهمین تیکه پاره ها رو سرهم بندی کن ما بریم به کارمون برسیم قربون دستت.
پرسید کجا میخوای بری؟
گفتم جبهه!
با تعجب نگاهی کرد وگفت دوست دارم بیام و این مرد(امام خمینی«ره»)را ببینم.ببینم با شما چه کرده که اینقدر بهش ارادت دارید!!!
آواره دشت جنون ::: چهارشنبه 87/1/14::: ساعت 1:55 عصر
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 28
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :121035
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :121035
>>اوقات شرعی <<
>> درباره خودم <<
>> پیوندهای روزانه <<
^آخرین عکس از گالری وبلاگ^
>>آرشیو شده ها<<
>>سردر سنگر<<
>>لینک دوستان<<
>>لوگوی دوستان<<
>>صدای آشنا<<
لبخند بزن رزمنده! برای دیدن لبخندها بر روی یکی از دایره های موجود کلیک کنید |
>>اشتراک در خبرنامه<<
|